دلم برای اتاقم تنگ شده بود،حسابی گرد و خاک نشسته
بعد از کلی اتفاقات حالا اینجام
با اینکه اتاق سرده اما میام و رخت خوابمو میارم که همینجا بخوابم
فردا باید صبح زود بیدار بشم اما خوابم نمیبره
همین لحظه درست همین الان به هزاران موضوع باهم فکر میکنم
اما بد نیست
با این حال تونستم بالاهره بیام اینجا این مهمه!
لعنتی...برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 21
کم حرف!
من میترسم،اون کم حرفه و من میترسم
منم کم حرفم
لعنتی...برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 83
من
حتی وقتی توی یه رابطه هم هستم میترسم
از تنهایی میترسم!
از غم میترسم و از شکست میترسم
عجیبه!!
لعنتی...برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 89
برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 90
چیزیه که کلمه ی زندگی رو معنی میبخشه
اما چند وقتیه که من فکر میکنم چیزی به این اسم وجود نداره، فقط گرمای افتاب
و تابش مستقیمش به سرما، حتی از پشت ابرهای ضخیم
لعنتی...
برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 89
برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 93
اما خوابم میاد، از نیمه شب گذشته
لعنتی...برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 88
برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 83
آنچه که قلبم رو به درد میاره، نت های ریز این لحظه هاست
پاییز من بیا!
لعنتی...برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 76
بیرون بهتره،این چندوقته خوب که نه ولی بد نبود،اما تهش
تهش همینجاست،یه جای بی معنی،یه جای سرد در اوج گرمی
برچسب : نویسنده : banoulabkhand بازدید : 93